ثارالله

  • خانه 

پند مادرانه

16 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

​ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ؛

ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ!

ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﺮﺍ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ…

ﻭ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ!

ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻟﻄﻔﺎً ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﯽ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻔﻬﻤﯽ…

ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﻏﺬﺍﯾﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ،

ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻢ،

ﭘﺲ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ

ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ،

ﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ…

ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ،

ﻣﺮﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻧﮑﻦ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ،

ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﮐﻨﻢ…

ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺴﻞ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺨﻨﺪ،

ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ،

ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﺎﺵ…

ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺩﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ،

ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﻮﯼ،

ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﻪ ﻧﮑﻨﻢ…؟!

ﺍﺯ ﮐﻨﺪ ﺷﺪﻥ ﺫﻫﻨﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻧﻢ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ

ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ…

ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ.

ﺗﻮ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ.

ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ؛

ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ باش.

 نظر دهید »

حکایت

16 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

​در دوران حضرت موسی(ع) حاکم ستمگری بر تخت حکومت نشسته بود.

مرد صالح و نیکی نیز در آن دوران حکومت می کرد.

شخص مومنی نزد فرد صالح رفت و از او خواست برای او پیش حاکم واسطه شود.

مرد صالح قبول کرد و با واسطه گری مشکل مومن حل شد.

اتفاقا،هم حاکم و هم مرد صالح در یک روز از دنیا رفتند.

مردم جمع شدند و جنازه ی حاکم را با احترام به خاک سپردند.

اما جنازه ی مرد صالح روی زمین ماند.بعد از سه روز جنازه ی آن مرد،کرم برداشت.

حضرت موسی از موضوع اطلاع یافت و با ناراحتی به خداوند عرض کرد:

خداوندا !!چرا جنازه ی ستمگری که دشمن توست باید با احترام دفن شود،

اما جنازه ی دوست داران تو اینگونه با خواری روی زمین باقی بماند؟ 

آیا این درست است؟

به موسی(ع) وحی شد:ای موسی!

 آن مرد برای برآوردن حاجت یک مومن به آن حاکم ستمگر رو آورد

 و حاکم نیز حاجت را برآورد.من نیز اجر دنیوی حاکم را دادم و کارش را  جبران کردم.

اما حشرات را به سمت فرد صالح افکندم،چراکه او نباید از ستمگر درخواست کمک می کرد 

و نباید پیش ظالمان، کج می کرد.

او باید برای این کار، هر چند برای براوردن حاجت یک مومن باشد مجازات شود.

خداوند به حضرت موسی(ع) وحی کرد که حتی نمک طعامت را از من بخواه.

 نظر دهید »

و بالوالدین احسانا

14 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

​✨﷽✨

✅اهمیت احترام به پدر و مادر

✍کافی است که در مقابل پدر و مادرمان کمر خم کنیم، تا خدا آسمانی مان کند. کتاب های مرحوم علامه شیخ مرتضی انصاری قریب نود سال است که در حوزه تدریس می شود، چون مادرش را بر روی شانه می گذاشت و به حمام می برد تا زن ها او را بشویند و مجدد بر روی شانه می گذاشت و به منزل می آورد. مردم از او می پرسیدند: در منزل قاطر یا الاغی نداری که او را روی آن بگذاری؟

 فرمود: دارم.

 نمی دانید وقتی مادرم را بر دوش گرفتم، زیر این بار سنگین چه گره هایی برایم باز شد. وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، به پهنای صورت گریه می کرد، یتیمی سن بردار نیست. وقتی به او اشکال کردند، فرمود: گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم که خدا این همه گره هایم را باز کند؟  در عالم از مادر، سنگین وزن تر برای رسیدن به خدا داریم؟

?پس تا زنده اند احترامشان را داشته باشید.

【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】

 نظر دهید »

به _قلم_ خودم

14 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

زندگی به سبک علما

مرحوم حضرت آیه الله العظمی آقای بروجردی، مرجع وقت جهان تشیع (ره) درآن زمانی که در شهرستان بروجرد بودند، نذر کردند که اگر خشم و عصبانیت خود را کنترل نکنند و به افراد تندی نمایند یکسال روزه بگیرند، یک روز هنگام مباحثه علمی با یکی از شاگردان خود به خاطر این که آن شاگرد، مطالب غیر منطقی و بی ارتباط با موضوع بحث می گفت ، طاقت نیاورد و نسبت به او تندی نمودند.و در این جا بود که نذر آقای بروجردی شکسته شد. بعد یکسال روزه گرفتند تا نذر خود را اداء کنند.

روزی مرحوم آیت الله حاج شیخ جعفر کاشف الغطاء مبلغی را بین فقراء در اصفهان تقسیم کرد، پس از اتمام پول، به نماز جماعت ایستاد.در بین دو نماز که مشغول خواندن تعقیبات بود سیّدی فقیر جلو آمد، تا در مقابل امام جماعت رسید، گفت: ” ای شیخ!مال جدّم، خمس را بده."                                               آقای کاشف الغطاء پاسخ داد:"قدری دیر آمدی .متاسفانه چیزی باقی نمانده است.” سید با کمال جسارت و گستاخی آب دهان  به ریش شیخ انداخت .شیخ هیچ گونه عکس العملی نشان نداد بلکه به نماز گزاران اعلام نمود: “هرکس ریش شیخ را دوست دارد به سیّد کمک کند” و خودش پولی را جمع کرده و به او داد.

 نظر دهید »

حجاب در قرآن

14 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

​?استاد قرائتی: خانم! تو حراج نیستی!!

❣گاهی وقتها بعضی افراد، بدحجابی و بی‌حجابی را تمدن می‌دانند و پوشش را اُملی!

❣قرآن می فرمايد كه:

«وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» (احزاب:۳۳)

«تَبَرُّج» از برج است. ما به چه برج می‌گوييم؟ ساختمان‌هايی كه خودش را نشان می‌دهد. “تَبَرُّج” يعنی خانم از خانه که بيرون می‌آيی خودت را برج نكن!

❣اين كرامت انسان است. من بارها گفتم. كسی كه خودش را آرايش می‌كند در خيابان می‌آورد، يعنی مردم حراج شدم! اسلام می‌گويد: خانم تو حراج نيستی!!

❣هركس می‌خواهد به تو نگاه كند، بايد خرج تو را بدهد. بايد ميليون‌ها تومان صرف كند، خانه تهيه كند. آب، گاز، برق، تلفن، زندگی تو را بايد كامل تأمين كند. اگر نوكر تو شد، حق دارد به تو يك نگاهی بكند. وگرنه به هر جوان هرزه‌ای خودت را عرضه كنی، اين حراج كردن است!

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 33
  • ...
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 37
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
  • ...
  • 46
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

ثارالله

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاقی
  • مهدویت
  • ولایت
  • گام دوم انقلاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس