ثارالله

  • خانه 

شعر فوق العاده زیبا به تمام دهه چهل،پنجاه و شصتی ها

24 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

 
این شعر فوق العاده زیبا تقدیم به تمام دهه چهل، پنجاه و شصتی ها که حالا خودساخته ترین پدر و مادرای ایرانند :

من پُرم از خاطرات و قصه های کودکی ? ? این که روباهی چگونه می فریبد زاغکی! ? قصّهٔ افتادنِ دندانِ شیری از هُما ? ? لاک پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی! ? قصّهٔ گاو حسن، دارا و سارا و امین ? ? روزٍ بارانی، کتابٍ خیسٍ کُبری طِفلکی! ? تیله بازی درحیاط و کوچه و فرشِ اتاق! ? ? بر سرِ کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی ! ? چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق ? مادرم هرگز نیاورد استکان بی نعلبکی! ? داستانِ نوک طلا با مخمل و مادر بزرگ! ? در دهی زیبا که زخمی گشته بچّه لَک لَکی! ? هاچ زنبور عَسل، نِل در فراق مادرش! ? ? یادٍ دوران اوشین و نقطه های برفکی! ? ? هشت سال از دورهٔ شیرین امّا تلخِ ما ? ? پر ز آژیرِ خطر با حمله های موشکی! ? تا کجاها میبرد این خاطره اکنون مرا ? ? کاش میرفتم به آن دورانِ خوبم، دزدکی ! ? ? یاد آن دوره همیشه با من و در قلبٍ من ? من به یاد و خاطراتت زنده ام، ای کودکی! ? دفتر‌ٍ مشقِ دبستانم ببین ? پر ز مُهرِ آفرین،‌ صد آفرین! ? راستی آن دفترِ کاهی کجاست ؟! ? ? عکس حوض آبِ پُر ماهی کجاست ؟! ? ? باز آیا ریز علی ها زنده اند ؟! ? در حوادث جامه از تن کنده اند؟! ? ? کاش حالا ‌خاله کوکب زنده بود! ? عطرِ نانش خانه را آکنده بود! ? ? ای معلّم خاطر و یادت بخیر ? یادٍ درسِ آب بابایت بخیر! ? هر‌کجا هستید، هستی نوش تان! ? کامیابی گرمیِ آغوشتان! ? همکلاسیهای سالِ کودکم ? دسته‌گلهایی ‌ز یاس و میخکم! ? باز از دل میکُنم یادٍ شما ? ? یادِ قلبِ سادهٔ شادِ شما ? ? آدمی سر زنده از یادست، یاد! ? رمزِ عمرِ آدمیزادست یاد! ? ?

‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌

 نظر دهید »

طنز راهیان نور

24 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

#طنز_راهیان_نور ?

#عالیہ

یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم ،وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت … ?
ڪسایے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم …
جلوے درش کفشاشو ? میگیرن و واڪس میزنن ….
از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت ? رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ

یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد . یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر ? شهید علے حاتمے ?
پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے …⁉️
گفت بیاین ڪارتون نباشہ ?
رفتیم سر مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت و دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت ? میڪشیدن جلو بیان
برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن …
ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ ?
هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن ? ? ? )
ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم ? …
یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند و ? خنده ? گفت :آقایون این شهید شوهر میده‌ها … زن نمیده به ڪسے
یهو همه اطرافیان و اون خواهراے پشت سرے خندیدند ? و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم .. ?
البتہ راوی بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت اومدند و ازدواج ? هم ڪردند .

#یادشهداباصلوات

#الله_اڪبر

یازهرا(سلام الله علیها

 نظر دهید »

ایده خوب برای عید غدیر

24 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

یه تعداد ایده برای کارهای خوب متفاوت تو روز غدیر. شما هم به بقیه ایده بدید ? ?
و اما شما حاضرید چکارکنید…!؟

✅ یکیو مجانی سوار می کنم

✅ تو کسب و کارم آفر مجانی میگذارم یا تخفیف ویژه می دم

✅ ویزیت مجانی می کنم

✅ برای امواتم خیرات می دهم

✅ دو نفر رو با هم آشتی می دم

✅ خونوادم رو سورپرایز می کنم

✅ به کسی که دوستش دارم یه هدیه خاص می دم

✅ فقیر رو مهمون می کنم

✅ به رفقام سور می دم

✅ پول قرض می دم

✅ بدهی دوستام رو می بخشم

✅ یه حدیث قشنگ از مولا پخش می کنم

✅ به ایستگاه صلواتی محلمون کمک کنم

✅ یه یتیم رو تحت تکفل می گیرم

✅ برای همه تو شرکت یا اداره شیرینی می گیرم

✅ به ؟ تا کودک کار هدیه می دم یا می برمشون رستوران

✅ برای کارگر ساختمون در حال ساخت بغلمون غذا میفرستم

✅ یه شاخه گل به مادرم و پدرم می دم

✅ چند نفر رو به این پویش دعوت می کنم

✅ این پویش رو در پیج و کانالم می گذارم

✅ به دوستام کتاب هدیه می دم

✅ عشق نامه رو چاپ می کنم، به بقیه می دم یا تو خونه کسایی که دوستشون دارم میندازم

✅ لباس خوشرنگ می پوشم

✅ عطر جدید می زنم

✅ اطرافیان مجردم را به ازدواج ساده تشویق می‌کنم

✅ سنگین رنگین تر لباس می پوشم

✅ به همه لبخند می زنم

✅ یه نفرو که ازش دلگیرم می بخشم

✅ به امواتم سر می زنم

✅ اگه پسردار شدم اسمشو علی می گذارم

✅ به دیدار (خانه سالمندان/ آسایشگاه جانبازان/… ) می‌روم.

✅ در روز عید غدیر برای کمک به رفتگرها جلوی درب منزل خود را جارو میکنم.

✅ روز غدیر یه سر به شهدا می زنم

✅ برای … تعداد کودک محروم کلاس (آموزشی/ کمک درسی/…) برگزار می‌کنم.

✅ با ماشین شخصی افراد را تا یک مسیر مشترک جابجا می‌کنم.

✅ تو غدیر امسال شروع به خوندن نهج البلاغه می کنم

✅ تو غدیر از زندگی مولا (ع) بیشتر می خونم تا بیشتر بشناسمش

✅ جلو در خونم رو خوشگل تزئین می کنم

✅ برای … تعداد دانش‌آموز بی‌بضاعت کیف و لوازم التحریر ایرانی تهیه می‌کنم.

✅ … تعداد (غذای/…) نذری تهیه و بین …. پخش می‌کنم.

✅ در حاشیه خیابان ایستگاه صلواتی راه می‌اندازم و با …. از مردم پذیرایی می‌کنم.

✅ برای کمک به یک محتاج از (فامیل/ دوستان / اهالی محل/… پول جمع می‌کنم.

✅ مبلغی به سوپر مارکت، نانوایی،… محل می‌دهم تا به خانواده‌های کم بضاعت تخفیف بده.

✅ به هر فقیری که در روز عید غدیر ببینم کمک میکنم.

✅ تو روز عید غدیر تو خونم مهمونی می دم

✅ به …. تعداد نفر عیدی می‌دهم.

✅ به … تعداد کودک مستضعف (اسباب‌بازی/…) هدیه می‌کنم.

✅ نیازهای مالی … تعداد یتیم رو تقبل می‌کنم.

✅ …. تعداد بسته غذایی ( شامل …./ به ارزش …) درب منازل فقرا می‌برم.

✅ مبلغ … برای آزادی زندانی‌ها کمک می‌کنم.

✅ یک گوسفند قربانی و گوشت آن را بین فقرا تقسیم می‌کنم.

✅ خانه خود را با حداقل افزایش کرایه به یک زوج جوان اجاره می‌دهم.

✅ به تامین جهیزیه یک دختر جوان کمک می‌کنم.

#فقط_به_عشق_مولا_علی_علیه_السلام

شما حاضرید چکار کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 نظر دهید »

نکات علمی شگفت انگیز درباره نماز و وضو!

23 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

? نکات علمی شگفت انگیز درباره نماز و وضو!

? ایجاد نیرو و نشاط با وضو

در احادیث آمده که بعد از وضو، بدن را با چیزی خشک نکنیم وبگذاریم خودش خشک شود. دلیل آن اینست که بدن در برابر سرمائی که حس می کند، خود به خود درجه حرارت آن بالا می رود تا بدن را خشک کند، که همین تحریکات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیرپوست می شودو اکسیژن بیشتری به بافتهای پوست و مقداری هم عظلات زیر پوست می رسد و باعث نیرو و نشاط می گردد.

 نظر دهید »

سه داستان کوتاه،سه اصل مهم در زندگی!

23 مرداد 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

سه داستان کوتاه، سه اصل مهم در زندگی!

• روزى روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت ، این یعنی ایمان…
• كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانيكه شما او را به هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند او را خواهيد گرفت ، اين يعنى اعتماد…
• هر شب ما به رختخواب ميرويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فردا كوك ميكنيم ، اين يعنى اميد…

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 46
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

ثارالله

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاقی
  • مهدویت
  • ولایت
  • گام دوم انقلاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس