ثارالله

  • خانه 

خواب دختر و شفای مادر او توسط حضرت امام خمینی(ره)

07 اسفند 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

دختری مادرش بیمار هست وسرطان سینه دارد شبی خواب می بیند که سیدی درمکانی هست و در حال درست کردن دارویی می باشد و یک نفر هم در کنار این سید مشغول درست کردن این دارو است،دختر از اون آقا سید می پرسه که این چیه دراین درست می کنید آقاسید میگه که بیماری قراره بیاد و مردم درگیر این بیماری می شوند من هم دارم این دارو رو درست میکنم برای بهبودی مردم،دخترک میگه میشه کمی هم به من بدین مادرم مریضه که بهش بدم بخوره خوب بشه، آقاسید میگه این مال همه مردمه اما چشم به شما هم این دارو را می دهم تا مادرت خوب بشه و به دستیارش میگه که کمی ازین دارو به این دختر بده تا برای مادرش مریضه ببره،ایشان به دختر میگه کمی ازین دارو خودت بخور و بقیش به مادرت بده نگران نباش خوب میشه دخترک از آقا سید می پرسه شما کی هستین،آقا سید میگه منو نمیشناسین دخترک میگه نه آقا سید،ایشان می فرمایند من امام خمینی هستم،دخترک میگه از خواب بیدار شدم ازین خواب متحیر شدم و یک هفته بعدش مادر دختر دوباره سونوگرافی میده و سونو قبلش هم که مشکل سرطانی داخلش دیده شده می بره پزشک تعجب میکنه میگه این سونو مال شماست میگه آره میگه که داخل سونو جدید شما اثری از سرطان سینه دیده نمیشه مطمئن هستین که این سونو مال ماه قبل شماست میگه بله دکتر این مال ماه قبله که مشکل بیماری داشتم .درسته امام خمینی رحمت الله علیه زنده نیستن اما روح بزرگ ایشان در کنار مردم ملتش وجود داره و به فکر مردمش هست روحش شاد ویادش گرامی،نثار روح بزرگ و ملکوتی ایشان بخوانید فاتحه و صلوات ،خواب این دختر ۶ ماه پیش یعنی اواخر تابستان ۹۸ بوده.

 نظر دهید »

چقدراین متن زیباست

21 بهمن 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی می کرد

ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم

وقتی بر در خانه اش رسیدم

هر چه گشتم در بسته ای ندیدم

هر چه بود باز بود

گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم

ندا آمد: این را گفتم که بیایی

وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم

کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک 

مهربان خدایم دوستت دارم ..

سلام صبحتون بخیر ??

 نظر دهید »

خاطرات شهدا

08 بهمن 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

خاطرات شهدا

توی خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند.

حاج حسین خرازی بی قرار بود ، اما به رو نمی آورد ، خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه ، یه وضعی شده بود عجیب،

توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد…

حاجی گفت : هر جور شده با بی سیم محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا “س” ) مداح با  اخلاص و از بچه های دلاور و شجاع لشکر بود…

خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند ، حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت : تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برامون بخون…

تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد  که دیدم حاجی بیتاب شد…

در بین آن دیوار و در       

زهرا صدا می زد پدر

دنبال حیدر می دوید

از پهلویش خون میچکید

زهرای من…  زهرای من…  

زهرای من… زهرای من…
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند..

الله اکبر  الله اکبر ،

خط را گرفته بودند ، عراقی ها را تارو مار کرده بودند ، با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود…

 ? #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده 

 نظر دهید »

چرا باید درنماز حجاب داشته باشیم

08 بهمن 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

​﷽

?‍ چرا باید در نماز حجاب داشته باشیم؟ ?‍

بعضی ها می پرسند حجاب درست ولی چرا ما باید در نماز حجاب داشته باشیم؟ مسجد و حرم می آییم حجاب را می گذاریم. ولی ظهر در خانه یک خانم جوان کسی در خانه نیست و یکسره بی حجاب هستم و خدا من را آن موقع می بیند؛ حالا نمازهم می خوانم بی حجاب باشم. چرا در نماز باید چادر سر کنیم؟! مگه خدا نامحرم است؟ من که ده دقیقه بعد حجابم را برمی دارم.

?‍ گاهی به این عزیزان سه تا جواب می دهیم:

❶ نماز مظهر ارزش است.  چرا می گوید در نماز وضو بگیر و تمیز باش؟  لباس سفید بپوش و مال ات حلال باشد. این ها ارزش است. وقتی می خواهی نماز بخوانی پاکیزه باش. مظهر ارزش است که نماز با ارزش برگزار شود. نماز فلسفه اش این است که یک دوره ارزش های دینی را مجسم کنیم. غصب نکردن مال مردم، نظم، طهارت، پاکیزگی این ها را می خواهیم مجسم کنیم. اگر حجاب ارزش نبود می گفت در خانه بدون حجاب نماز بخوان.

❷ نشانه ادب در مقابل خداست.

❸ نشان دهنده حضور قلب است. توجه انسان و حضور قلب انسان بیشتر می شود. چرا می گویند مردها در نماز عبا بیاندازند. چون برای مرد مستحب است و حضور قلب بیشتر می شود.

?از بیانات حجت الاسلام رفیعی

 نظر دهید »

زندگی نامه مومنین

08 بهمن 1398 توسط فرحناز شهبازي مجردگيلاني

​﷽

متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب

✍اما جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود.می‌گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می‌گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»

وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما مابقی پولت.»

عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست! این جوانمرد در ۴۳ سالگی و در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.

“شهید عبدالحسین کیانی” همان ‘’جوانمرد قصاب'’ است! روحش شاد??

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 46
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

ثارالله

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاقی
  • مهدویت
  • ولایت
  • گام دوم انقلاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس